آشنایی با «اسطوره» و دلایل اهمیت آن

آشنایی با «اسطوره» و دلایل اهمیت آن :

دلایل متعددی برای اهمیت «اسطوره» و «اسطوره شناسی» وجود دارد.

یکی از این دلایل این است که اسطوره ها بخشی بزرگ از میراث فرهنگی هر جامعه را شکل می دهند

همه ی فرهنگ ها، «افسانه ها»، «اسطوره ها» و «داستان های فولکلور» مختص به خود را دارند.

برای درک بهتر مفهوم «اسطوره شناسی»، ابتدا باید مشخص کنیم که یک «اسطوره» چه ویژگی هایی دارد.

اسطوره ها را می توان داستان هایی در نظر گرفت که بخشی از یک چارچوب فکری (ایدئولوژی) را شکل می دهند

و با سنت ها و آیین های متعلق به یک فرهنگ یا گروهی از انسان ها در ارتباط هستند.

این داستان ها ممکن است جنبه ای «کیهان شناختی» داشته باشند،

مانند نبرد میان ایزدان و پایان جهان، و یا به مفاهیمی عادی تر مانند انتقام، حسادت و عشق بپردازند.

 

 

آشنایی با «اسطوره» و دلایل اهمیت آن

آشنایی با «اسطوره» و دلایل اهمیت آن

 

 

یکی دیگر از دلایل اهمیت همیشگی «اسطوره ها»، این است که این داستان ها تا حد زیادی پایه و اساس روایت های امروزی به شمار می آیند.

این گونه ی مشخص از اسطوره ها که هم در فرهنگ های باستانی و هم مدرن به چشم می خورند،

داستان هایی هستند که ما را با نبردهای میان «خیر» و «شر» آشنا می کنند:

«پروتاگونیست»، یا «قهرمان»، در این گونه از روایت ها وادار می شود تا با «آنتگونیست» یا «شخصیت شرور»،

جدالی همه جانبه داشته باشد. شخصیت قهرمان در طول این سفر،

درس ها و ارزش های مهمی را می آموزد که برای غلبه کردن بر «آنتاگونیست» ضروری هستند.

 

 

اما زئوس خدای خدایان بود و همه باید از حکمش پیروی می کردند. او تصمیم گرفت آتنا را به ایتاکا بفرستد تا به شکل یک انسان درآید و با تِلِماخوس، پسر اودوسئوس، صحبت کند و در دل تِلِماخوس شجاعت ایجاد کند تا به دنبال پدرش برود. آتنا از جا پرید و صندل های طلایی اش را پوشید و از قله ی کوه الیمپوس پایین آمد. وقتی به خانه ی اودوسئوس رسید، خواستگاران پنه لوپه را دید که ول می گشتند و تا حدی که شکمشان جا داشت، می خوردند و می آشامیدند. آنان کف خانه ی اودوسئوس را پر از خرده های غذا کرده بودند. نوشیدنی هایشان را روی همه ی فرش ها و صندلی ها ریخته بودند. به خدمتکاران دستور می دادند تا خواسته های بی پایانشان را برآورده کنند. آتنا غافلگیر شد. آتنا به شکل پیرمردی درآمد و نزد تلماخوس رفت که گوشه ای ایستاده بود و با بیچارگی نگاه می کرد. از کتاب «اودیسه» اثر «هومر»

 

 

امروزی ترین نمونه از اسطوره ها، «کتاب های مصورِ» مدرن هستند.

به عنوان نمونه، شخصیت «پیتر پارکر» چگونه به «مرد عنکبوتی» تبدیل شد؟ اما علاوه بر «کتاب های مصور»،

«داستان های فانتزیِ» کنونی نیز بهره ی زیادی از «اسطوره ها» برده اند.

مثلا داستان «هری پاتر» اثر «جی کی رولینگ» را در نظر بگیرید.

داستان هایی مانند «هری پاتر»، اسطوره شناسی مختص به خود را دارند.

کتاب «ماجراهای نارنیا» اثر «سی اس لوییس» سرشار از شخصیت هایی است که خاستگاه‌شان، اسطوره شناسی یونانی و رومی است. ه

مچنین، مجموعه ی «ارباب حلقه ها» و «هابیت» اثر «جی آر آر تالکین» در زمره ی اسطوره های مدرن قرار می گیرد.

 

 

تفاوت میان «اسطوره» و «افسانه»

 

داستان هایی که «افسانه» نام می گیرند،

رگه هایی از وقایع تاریخی را در خود دارند و معمولا به رویدادها و افراد واقعی می پردازند.

در طرف مقابل، «اسطوره» گونه ای از داستان سراییِ نمادین است که چندان در واقعیت ریشه ندارد.

 

 

 

بخشی از شیشه ی پنجره که در اثر نفس های او بخار گرفته بود، در مقابل نور نارنجی رنگ چراغ خیابان می درخشید و در پرتو این نور غیرطبیعی، هیچ رنگ دیگری در چهره اش سایه نمی انداخت، چنان که صورتش در زیر سیاهی متضاد موهای نامرتبش، رنگ پریده و ترسناک به نظر می رسید. اتاق، پر از وسایل درهم ریخته ی گوناگون و خرده آشغال های پراکنده بود. پرهای جغد، دانه های سیب و کاغذهای مچاله ی شکلات در گوشه و کنار اتاق ريخته بود؛ چندین کتاب جادوگری لا به لای رداهای در هم گوریده ی روی تختش قرار داشت و دسته ی نامرتب روزنامه ها بر روی میزتحریرش در زیر هاله ای از نور یه چشم می خورد. عنوان یکی از روزنامه ها گویی با داد و فریاد، خودنمایی می کرد: «هری پاتر: پسر برگزیده؟» شایعه پراکنی ها پیرامون اغتشاش مرموز اخیر در وزارت سحر و جادو که طی آن، کسی که نباید نامش را برد، بار دیگر مشاهده شد، همچنان ادامه دارد. فراموش گر آشفته ای که حاضر به ذکر نام خود نشد، دیشب هنگام خروج از وزارتخانه اظهار داشت: «از من چیزی نپرسید، اجازه نداریم درباره ی این موضوع صحبت کنیم.» از کتاب «هری پاتر و شاهزاده دورگه»

 

 

 

«اسطوره» و «افسانه» معمولا به شکل مترادف و جایگزین،

برای اشاره به ماهیت خیالی یک پدیده به کار می روند اما از نظر تاریخی و آکادمیک،

تفاوت هایی میان آن ها وجود دارد. اسطوره ها اغلب داستان هایی سنتی و/یا مذهبی هستند که در گذشته ای نامشخص رقم می خورند.

این داستان ها، شخصیت های ساختگی—معمولا موجودات فراطبیعی از جمله ایزدان و نیمه خدایان—

و عناصر فانتزی (مثلا فرش های جادویی پرنده) را در خود دارند و اغلب در مکان و زمانی «فراتر» یا «خارج» از واقعیت اتفاق می افتند.

اسطوره ها در طول تاریخ به کار گرفته شده اند تا پدیده ها و مفاهیم به ظاهر غیرقابل توضیح را توضیح بدهند؛

پدیده ها و مفاهیمی در مورد چرایی و چگونگی ساز و کار جهان و همینطور رفتار انسان ها.

بسیاری از اسطوره ها در سراسر جهان، زمانی به عنوان یک واقعیت و یا چیزی نزدیک به آن پذیرفته شده بودند،

مانند ایزدان یونانی و رومی، مفهوم «روزگار رویا» در اسطوره شناسی بومیان استرالیا،

و حتی توضیحاتی درباره ی بیماری هایی که اکنون قابل درمان هستند.

 

 

می توانستم صدای نفس نفس زدن خودم را بشنوم. وزن آن افسون ها مانند یوغی گردنم را می کشید. آن ها خیلی بزرگتر از آن بودند که خودشان بتوانند پایدار بمانند و هر ساعت، باید آن ها را به دوش می کشیدم، با اراده ام آن ها را مجهز می کردم و هر ماه دوباره آن ها را کاملا تجدید می کردم. سه روز وقتم را می گرفت. یک روز برای دوباره جمع کردن تکه های گوناگون جزیره، ساحل و بیشه و علف زار، فلس و پر وخز. یک روز دیگر برای مخلوط کردن آن ها. روز سوم با نهایت تمرکز باید عطر مرگ را از قطرات خونی که ذخیره می کردم، استخراج می کردم و در تمام این مدت هم تلگونوس جلوی سینه ام پیچ و تاب می خورد و گریه می کرد و افسون ها شانه هایم را له می کردند. هیچ کدام از این‌ها اهمیتی نداشت. من گفته بودم برای او هر کاری می کنم و حالا باید این را ثابت می کردم و مانع آسمان می شدم. از کتاب «سیرسه»

 

 

 

اغلب اوقات ویژگی های افراد در افسانه ها، به خصوص قهرمان ها، جنبه هایی غیرقابل تأیید و یا حتی نادرست به خود می گیرد اما همچنان،

پایه و اساسی واقعی در این گونه از داستان ها به چشم می خورد.

در افسانه ها، شخصیت های واقعی ممکن است ویژگی ها و قدرت های فراانسانی و خارق العاده داشته باشند،

و رویدادهای واقعی نیز با عناصر و اتفاقات غیرواقعی ترکیب شوند. با این حال،

هم اسطوره ها و هم افسانه ها دربردارنده ی آموزه های اخلاقی و پرداخت هایی به مفاهیم شجاعت، نیکی، ترس و شرارت هستند.

این شباهت، یکی از دلایلی است که مخاطبین گاهی اوقات در تشخیص اسطوره و افسانه از یکدیگر، دچار مشکل می شوند.

 

روی جایگاه بلند نشست و نگاه کرد. اما خورشید را انگار سایه گرفته بود و جهان، تیره و بیگانه می نمود. سرش را دور تا دور چرخاند و چیزی جز تپه های دوردست ندید، مگر دوباره پرنده ای بزرگ به شکل عقاب که در آن دورها در ارتفاع زیاد پرواز می کرد و در مسیری دایره وار و بزرگ، چرخ‌زنان آهسته به طرف زمین فرود می آمد. در اثنایی که نگاه می کرد، گوش های تیزش صداهایی را در بیشه زار پایین، در کرانه غربی رودخانه شنید. خشکش زد. صدای فریاد به گوش می رسید و در میان آن ها با وحشت تمام توانست صدای زمخت اورک ها را تشخیص دهد. سپس ناگهان همراه با فریاد بمی که از گلو برآید، صدای شیپوری عظیم برخاست و نفخه ی آن تپه ها را زیر ضربه ی خود گرفت و در دره ها طنین انداخت و بانگ پرصلابت آن از این سر تا آن سر برفراز آبشار اوج گرفت. از مجموعه «ارباب حلقه ها»

 

 

 

انواع اسطوره ها

 

 

طبق یک اسطوره ی یونانی معروف، «پرومتئوس» آتش را از خدای خدایان «زئوس» ربود و به انسان ها داد تا آن ها بتوانند خودشان را گرم نگه دارند.

«زئوس» برای مجازات «پرومتئوس»، او را به سنگی بست تا جگرش هر روز توسط عقابی خورده شود و هر شب دوباره رشد کند.

هیچ مدرکی برای اثبات وقوع این ماجرا در دنیای واقعی وجود ندارد و داستان مورد نظر،

خارج از ابعاد زمانی و مکانی آشنا برای ما روایت شده است؛ به همین خاطر ما امروز این داستان را یک «اسطوره» در نظر می گیریم.

اما همانطور که پیشتر گفته شد،

داستان های قهرمانانی همچون «رابین هود» و یا «شاه آرتور» که رگه هایی تاریخی و واقعی دارند، «افسانه» قلمداد می شوند.

به شکل کلی، دنیای اسطوره ها را می توان به سه بخش تقسیم کرد:

«اسطوره های سبب شناختی»، «اسطوره های ماجراجویانه» و «اسطوره های فرجام شناختی».

 

 

«اسطوره های سبب شناختی»

 

این گونه از اسطوره ها به موجوداتی برتر می پردازد که خالقین جهان هستند و حقایق و قوانین موجود در آن را طراحی و خلق می کنند.

به عنوان نمونه، کیهان شناسی سنتی در برخی مناطق جهان، خورشید و ماه را به عنوان عناصر اصلی خلق جهان در نظر می گرفت.

 

 

 

«اسطوره های ماجراجویانه»

 

این گونه، داستان هایی هستند در مورد قهرمانانی که به تنهایی با سخت ترین چالش ها و ماجراجویی ها مواجه می شوند.

این شخصیت ها اغلب وظیفه دارند در مقابل ضدارزش هایی همچون ستم و شرارت بایستند و در نهایت پرچم نیکی را برافراشته کنند.

 

 

 

شفق با جامه ی ارغوانی، پرتو خویش را به روی زمین می تافت که زئوس، خدایی که بانگ تندر وی سرورانگیز است، خدایان را بر بلندترین فرازگاه های بی‌شمار اولمپ گرد آورد و به سخن گفتن آغاز کرد. همه خاموش بودند. گفت: «ای خدایان اولمپ، گوش هوش به سخنان من فرا دهید و من خواست بازپسین خود را به شما خواهم گفت. باید که هیچ یک از شما چه خدا و چه الهه، در پی آن نباشد که از فرمان من سر بپیچد. فرمانبردار باشید، تا آن که بی درنگ بتوانم زود اندیشه ی خود را به کار برم. هر کس که از گروه آسمانی‌نژاد دور شود و مردم تروا یا مردم آخائی را یاری کند، به المپ باز نخواهد گشت مگر آن که شرمگین و زخمی شود، یا این که وی را به دوزخ تاری پرتاب خواهم کرد، که جایگاه دور افتاده ای است و دروازه ها و آستانه ای رویین گرد آن را فرا گرفته‌ و پرتگاه ژرفی است بر فراز کشور مردگان همچنان که آسمان زمین است. از این پس خواهد دانست که هیچ یک از خدایان در توانایی با من برابر نیست. از کتاب «ایلیاد»

 

 

در پایان باید به این نکته اشاره کرد که اسطوره ها اهمیتی همیشگی خواهند داشت.

این داستان های جذاب در طول تاریخ تلاش کرده اند تا به واسطه ی متون مکتوب یا سنت های شفاهی، میراثی فرهنگی را برای نسل های بعدی به جا بگذارند،

با این هدف که نشان دهند زندگی و باورهای انسان ها، چه به صورت فردی و چه اجتماعی، در زمانه ای خاص چگونه بوده است.

 

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *