چگونگی خلق «شخصیت های کودک» در داستان ها

چگونگی خلق «شخصیت های کودک» در داستان ها :

به تصویر کشیدن «شخصیت های کودک» می تواند به یکی از بزرگترین چالش ها در داستان سرایی تبدیل شود.

کودکان از نظر سن، سرعت رشد و تجارب فردی، تفاوت های بسیار زیادی با هم دارند که باعث می شود بزرگسالان گاهی اوقات،

آن ها را در دسته بندی های کلیشه ای قرار دهند و یا این که صرفا درک درستی از آن ها نداشته باشند.

متأسفانه، خلق شخصیت های کودکی که برای همه ی بزرگسالان واقعی به نظر برسد،

احتمالا غیرممکن است. افراد مختلف، نظرات و تصورهای متفاوتی درباره ی کودکان دارند و این نظرات، همیشه دقیق و نزدیک به واقعیت نیست.

 

چگونگی خلق «شخصیت های کودک» در داستان ها

چگونگی خلق «شخصیت های کودک» در داستان ها

 

 

 

 

آدم بزرگ ها ارقام را دوست دارند. وقتی با آن ها از دوست تازه ای صحبت می کنید، هیچ وقت از شما راجع به آن چه اصل است، نمی پرسند. هیچ وقت به شما نمی گویند که مثلا آهنگ صدای او چطور است؟ چه بازی هایی را بیشتر دوست دارد؟ آیا پروانه جمع می کند؟ بلکه از شما می پرسند: «چند سال دارد؟ چند برادر دارد؟ وزنش چقدر است؟ پدرش چقدر درآمد دارد؟» و تنها در آن وقت است که خیال می کنند او را می شناسند. از کتاب «شازده کوچولو»

 

 

 

ویژگی های کلی کودکان

 

احتمالا نیازی به گفتن این موضوع نیست که کودکان نیز مانند بزرگسالان،

یک «فرد» هستند. یک کودک ممکن است مطیع یا سرکش، شلخته یا وسواسی، و آرام یا زودجوش باشد.

با این که نویسندگان سعی می کنند شخصیتی منحصر به فرد را برای هر کدام از کاراکترهای کودک خود خلق کنند،

توجه به ویژگی های مشترک و متداول در میان کودکان، همچنان کاری مفید و کمک کننده است.

 

 

1- کودکان غریزه دارند.

 

با این که کودکان در بسیاری از زمینه ها بی تجربه و بی دانش هستند،

غرایز انسانی را به خوبی از خود نشان می دهند. این غریزه ها شامل درک زبان بدن و حالات چهره در سایر افراد، و واکنش های عاطفی به محرک های ساده می شود.

حتی کودکان خردسال نیز عواطف اطرافیان خود را درک می کنند و می توانند حس حمایت و همدلی را به آن ها منتقل کنند.

ممکن است که کودکان درکی از اضطراب های هستی گرایانه نداشته باشند،

اما احساسات خوب و بد افراد بزرگسال در اطراف خود را به خوبی متوجه می شوند.

 

 

2- دانش کودکان، به محیط آن ها وابسته است.

 

کودکان کم عقل نیستند،

اما دانش آن ها در زمینه های مختلف به قدری کم است که بزرگترها به سختی می توانند آن را تصور کنند.

آیا زمانی را به خاطر می آورید که نمی دانستید چگونه با یک ماکروفر کار کنید و یا چیزی را از مغازه بخرید؟ میزان دانشی که انسان ها صرفا برای انجام کارهای روزمره به دست می آورند،

به شکل شگفت انگیزی وسیع است، اما کودکان نیز از طرف دیگر، به سرعت چیزهای جدید را می آموزند.

این یعنی آن ها اطلاعات زیادی درباره ی محیط و رویدادهای اطراف خود دارند،

و به همین شکل، درباره ی محیط ها و رویدادهای دیگر بی اطلاع هستند.

به عنوان مثال، کودک شش ساله ای که مرتب به ماهیگیری می رود،

ممکن است اطلاعات بسیار زیادی درباره ی این کار داشته باشد و در عین حال، اصلا نداند که یک بازی تخته ای چیست.

 

 

 

«او به عنوان بزرگ ترین مخترع و سازنده ی شکلات شهرت داشت. آن کارخانه بسیار بزرگ و با شکوه بود، با درهای بزرگ آهنی و دیوارهای بلند که آن را محاصره کرده بود؛ با دودهای سیاه که از دودکش ها بیرون می زد و با صدای عجیب و غریبی که همیشه از درون کارخانه به گوش می رسید. همیشه تا چند کیلومتر دور تا دور کارخانه بوی شکلات ذوب شده به مشام می رسید. با این وضع همیشه چارلی کوچولو مجبور بود روزی دو بار، راه رفت و برگشت از خانه به مدرسه را از کنار کارخانه بگذرد. هر وقت که از آن جا می گذشت، خیلی آهسته راه می رفت و دماغش را بالا نگه می داشت و با یک نفس عمیق و بلند، بوی دل نشین شکلات را استشمام می کرد. اوه، او چقدر این بو را دوست داشت! چقدر آرزو می کرد که بتواند به درون کارخانه برود و آن جا را ببیند. از کتاب «چارلی و کارخانه ی شکلات سازی»

 

 

 

3- هیجان، میان کودکان واگیردار است.

 

کودکان معمولا تکانشی و بی ثبات در نظر گرفته می شوند،

اما این موضوع همیشه واقعیت ندارد. آن ها ممکن است رفتارهایی بسیار منظم و چارچوب مند را از خود نشان دهند،

البته اگر این چیزی باشد که بزرگترها به آن ها یاد داده باشند.

اما در جهانی که همه چیز در آن برایتان جدید و ناآشنا است،

بروز رفتارهای تکانشی اصلا کار سختی نیست، به خصوص وقتی چند کودک دیگر نیز در کنارتان باشند!

کودکان اغلب از افراد پیرامون خود تقلید می کنند و هیجان در میان آن ها، بسیار واگیردار است.

 

چیزی به سادگیِ یک زنجیر روی زمین می تواند به یک اسباب بازی جدید هیجان انگیز تبدیل شود. و چیزی به سادگیِ خوابیدن در یک بعد از ظهر، به خصوص وقتی چیزهای جدید و جالب زیادی در اطراف باشد، می تواند فاجعه ای را به بار آورد. در حالی که کودکان، واکنش های عاطفی شدیدتری نسبت به بزرگسالان دارند، اما همچنان دلیلی پشت این شدت واکنش ها وجود دارد. به این خاطر که آن ها احساس می کنند چیزهای کوچک مهم هستند و تجربه ی زیادی برای مقایسه ندارند، معمولا اشیا و رویدادهای جدید را در ابتدا «عجیب» در نظر می گیرند. اگر خانه ی یک کودک، دوبلکس باشد، او تصور خواهد کرد که خانه ی دوبلکس یک خانه ی عادی است و آپارتمان دوستش، عجیب و غیرمعمول.

 

 

4- عدم توانایی های مختلف در کودکان ممکن است آن ها را مستأصل کند.

 

کودکی، سفری دور و دراز برای غلبه بر محدودیت ها است. برخی از این محدودیت ها ذاتی هستند، مثل عدم کنترل و تسلط کامل بر حرکت ماهیچه های بدن. نوزادان و کودکان خردسال نمی توانند که پایه ترین نیازهای بهداشتی خود را رفع کنند چرا که برای انجام این کار، به کنترل و تسلط بهتری بر بدنشان نیاز دارند. با این که کودکان می دانند با گذر زمان بهتر و بهتر می شوند، این محدودیت ها همچنان می تواند کاملا استیصال آور باشد. یک کودک ممکن است کارهایی را که برای انجامشان به کمک نیاز دارد، کنار بگذارد و به سراغ کارهایی برود که خودش به تنهایی می تواند انجام دهد. کودکان دیگر ممکن است به کمک اطرافیان اتکا کنند، چه کمک والدین و چه ابزاری که انجام کار را برایشان ساده تر می کند.

 

 

 

صدای خیلی ضعیفی به گوشش رسید که با التماس گفت: «خیلی محکم نزن.»

او وحشت زده به این طرف و آن طرف اتاق نگاه کرد تا ببیند این صدای ضعیف از کجا می آید ولی کسی را ندید.

زیر نیمکت را نگاه کرد، خبری نبود. توی گنجه ای که همیشه بسته بود نگاه کرد،

خبری نبود. توی سبد تراشه ها و خاک اره ها نگاه کرد، خبری نبود. حتی در مغازه را هم باز کرد و نگاهی به خیابان انداخت و باز هم خبری نبود،

پس این صدای چه کسی بود؟ او خنده کنان همین طور که داشت کلاه گیسش را می خاراند،

گفت: «غلط نکنم خیالاتی شدم، بهتره برگردم سرکار.» و بعد تبرش را برداشت و ضربه ی مهیبی به تبر زد.

همان صدای ضعیف دردمندانه ناله برآورد: «آخ آخ زخمیم کردی.»

این بار استاد چری از ترس خشکش زد، چشمانش با وحشت از حدقه بیرون زد و دهانش باز ماند

و زبانش تقریبا تا چانه اش آویزان ماند درست مانند صورتک های روی فواره ها. از کتاب «پینوکیو»

 

 

چگونگی خلق «شخصیت های کودک» در داستان ها

چگونگی خلق «شخصیت های کودک» در داستان ها

 

 

خلق شخصیت کودک

 

خلق شخصیت های کودک شباهت های زیادی به خلق سایر کاراکترها دارد. نویسنده باید درست مثل سایر شخصیت ها، خلق و خوی عاطفی منحصر به فرد و همچنین سلایق و علایق کاراکترهای کودک را مورد تحلیل و بررسی دقیق قرار دهد. برخی از مهم ترین عناصر تأثیرگذار در شکل گیری شخصیت کودکان را در ادامه بررسی می کنیم.

 

1- سن و سال

 

یکی از اولین گام ها برای به تصویر کشیدن شخصیت های کودک، تشخیص سن مناسب برای آن ها است. بزرگسالان معمولا همه ی کودکان را در یک دسته جای می دهند اما خود کودکان در واقع نسبت به تفاوت های سنی بسیار حساس هستند. اگر اسباب بازی یک کودک پنج ساله را به کودکی هفت ساله بدهید، انگار به آن کودک توهین کرده اید! اما حتی انتخاب دقیق سن نیز ممکن است کاری سخت باشد چرا که سرعت رشد در کودکان، با هم متفاوت است. کودکان تا 9 سالگی نمی توانند تست IQ بدهند چرا که سرعت رشد در آن ها، متغیر بزرگی است که بر نتایج تأثیر می گذارد. با این وجود، آشنایی با تفاوت های معمول و رایج در میان کودکان با سنین مختلف، در فرآیند خلق شخصیت های کودک باورپذیر، بسیار کمک کننده است.

 

2- والدین یا سرپرست ها

 

داشتن درک درست از الگوهای یک کودک، به شما کمک می کند کارهایی را که او انجام می دهد یا نمی دهد، دسته بندی کنید. برای فهم بیشتر این موضوع به چند نمونه ی زیر توجه کنید:

پدر کودک، فردی محتاط و همیشه نگران است.

شخصیت کودک ما طبق آموزش هایی که دیده،

همیشه یک گوشی تلفن، همراه خود دارد و به یک فرد بزرگسال اطلاع می دهد که در حال رفتن به کجا است.

 

مادر کودک اهمیت زیادی برای آداب اجتماعی و نظم قائل است.

این مادر به شخصیت کودک ما یاد داده که هر صبح،

تخت خود را مرتب کند و قبل از ورود به خانه ی دیگران، کفش هایش را از پا درآورد.

 

والدین کودک، هر دو تکنسین فوریت های پزشکی هستند.

شخصیت کودک ما به همین خاطر، شناخت بهتری از مشکلات سلامتی دارد

و اگر فردی در آستانه ی چنین مشکلاتی قرار بگیرد، او سریعا با اورژانس تماس خواهد گرفت.

 

3- چگونگی واکنش ها

 

دوران کودکی، وضعیتی خاص است که کودکان مختلف،به شیوه های متفاوتی با آن رو به رو می شوند.

 

 

در یک لحظه ی هولناک و طولانی، «دوروتی» فکر کرد دیگر او را نخواهد دید، اما طولی نکشید که دماغ «توتو» از توی دریچه پیدا شد. شدت باد او را نگه داشته بود و نگذاشته بود بیفتد و او را به بالا رانده بود. «دوروتی» سینه خیز خودش را به دریچه رساند و سگ کوچک را بالا کشید و دریچه را محکم بست. در حالی که «توتو» را بغل کرده بود، بی حرکت روی کف اتاق نشسته بود و به صدای زوزه‌ ی باد که از هر سو هجوم می آورد، گوش می داد. دخترک نمی دانست آخر و عاقبتِ کار به کجا خواهد کشید. آیا خانه به زمین خواهد افتاد و باد آن را تکه پاره و خرد خواهد کرد؟ اما وقتی دید هیچ حادثه ی‌ هولناکی برایش پیش نیامده، ساکت شد و منتظر شد ببیند چه پیش خواهد آمد. از کتاب «جادوگر شهر اُز»

 

 

 

 

استفاده از راوی کودک

 

قبل از هر چیز، به خاطر داشته باشید که چون شخصیت مرکزی شما یک کودک است، دلیل نمی شود که داستان خود را حتما از نقطه نظر او روایت کنید. در بسیاری از موارد، استفاده از راوی دانای کل و یا روایت توسط فرد بزرگسالی که گذشته ی خود را توصیف می کند، هم کار نگارش را ساده تر می سازد و هم به نویسنده اجازه می دهد مفاهیمی را به مخاطبین منتقل کند که شخصیت اصلی ما که یک کودک است، از آن ها هیچ درکی ندارد. به شکل کلی دو دلیل برای استفاده از نقطه نظر کودک وجود دارد: نویسنده یا می خواهد اطلاعات ناکامل و غیرقابل اتکای راوی کودک را به مخاطبین نشان دهد، و یا این که چند راوی در داستان وجود دارند که یکی از آن ها کودک است.

خلق روایت از نقطه نظر یک کودک، تقریبا مثل شعبده بازی است. به هنگام این کار، نویسنده تلاش نمی کند که یک روایت کودکانه ی اصیل و حقیقی را به وجود آورد بلکه می خواهد توهم وجود چنین روایتی را در مخاطبین ایجاد کند.

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *