حقایقی از زندگی «رنه دکارت»
حقایقی از زندگی «رنه دکارت» :
فیلسوف و ریاضیدان فرانسوی، «رنه دکارت»، زندگی خود را پس از عصر «رنسانس» سپری کرد اما مسیر حرفهای او، تجسمی از علاقهی دانشمندان این عصر به ریاضیات، فلسفه، هنر، و سرشت انسان بود. «دکارت» کشفیات متعددی را به نام خود ثبت کرد و ایده هایی را به وجود آورد که همچنان مورد بحث و بررسی قرار می گیرند. به عنوان نمونه، تمایز دوگانهی او میان ذهن و مغز، همچنان بحث های گستردهای را میان روانشناسان پدید می آورد. در این مطلب قصد داریم حقایقی مهم و کوتاه را دربارهی زندگی این فیلسوف فرانسوی تأثیرگذار با هم مرور کنیم.
«از همان روزهای مدرسه دانستم که هیچ اندیشهی عجیب و رأی سخیفی نیست که یکی از فیلسوفان آن را اظهار نکرده باشد. سپس هنگام جهانگردی دریافتم که مردمانی که افکارشان از ما بسی دور است، همه بی تربیت یا وحشی نیستند؛ بلکه بسیاری از آن ها به اندازهی ما و بیش از ما قوهی تعقل را به کار می برند و نیز برخوردم به این که یک تن چون از کودکی میان فرانسویان یا آلمانیان پرورده شود، به کلی فرق دارد با آن که با همان طبع و همان ذهن میان چینیان یا آدمخواران زیست کند؛ تا آن جا که در شیوهی جامه و زندگانی مردم، آنچه ده سال پیش پسندیده بود و شاید ده سال بعد نیز مرغوب خواهد بود، اکنون غریب و رکیک نمی نماید. پس دانستم اختیارات ما بیشتر مبنی بر عادت و تقلید است نه بر یقین و تحقیق، و نسبت به حقایقی که کشف آن ها دشوار است، کثرت آرا ملاک اعتبار نتواند بود؛ چه احتمالِ دریافتِ حقیقت برای یک تن بیش از یک گروه است. پس به این دلایل در نظر من هیچکس نبود که عقاید او را بتوانم بر دیگران ترجیح دهم و ناچار شدم خود در پی کشف طریق برآیم.»—از کتاب «گفتار در روش»
نام مستعار
«دکارت» نامی مستعار برای خود انتخاب کرده بود و اغلب خودش را با نام «پواتووَن» (به معنای «اهل پواتو») معرفی و نامه هایش را نیز با نام «دو پِرون» (به معنای «اهل پرون») امضا می کرد. او حتی گاهی اوقات خودش را با عنوان «لُردِ پرون» معرفی می کرد. این انتخاب به این خاطر بود که «دکارت» مزرعه ای را از خانوادهی مادرش در منطقهی «پواتو» در غرب فرانسه به ارث برده بود.
فراز و نشیب در دوران مدرسه
«دکارت» از یازده تا هجده سالگی، در یکی از بهترین مدارس اروپا یعنی «کالج هِنری چهارم» در فرانسه تحصیل کرد. او در یکی از آثار متأخر خود با نام «گفتار در روش»، دربارهی زمان پایان و ترک مدرسه می نویسد: «فهمیدم درگیر شک ها و اشتباهات بسیار زیادی بودم، مجاب شده بودم که هیچ پیشرفتی در تمام تلاش هایم برای یادگیری نکرده بودم، به جز فهمیدن جهالتم در هر گوشه و کنار.»
مسیر ناتمام وکالت
خانوادهی «دکارت»، وکلای زیادی را به خود دیده بود و از «رنه» نیز انتظار می رفت که به جمع آن ها ملحق شود. او در «دانشگاه پواتیه» به تحصیل در رشتهی حقوق پرداخت و در سال 1616، با مدرک حقوق به خانه بازگشت. «دکارت» اما هیچ وقت وارد این حرفه نشد و در عوض، در سال 1618 و در 22 سالگی، به «ارتش ایالت های هلند» پیوست. او در آنجا به تحصیل در رشتهی مهندسی نظامی پرداخت و به ریاضیات و فیزیک علاقهمند شد.
«میان مردم، عقل از هر چیز بهتر تقسیم شده است. چه هر کس بهرهی خود را از آن چنان تمام می داند که در مردمانی که در هر چیز دیگر بسیار دیرپسندند، از عقل بیش از آن که دارند آرزو نمی کنند و گمان نمی رود همه در این راه کج رفته باشند، بلکه باید آن را دلیل دانست بر این که قوهی درست حکم کردن و تمییز خطا از صواب، یعنی خِرد یا عقل طبعاً در همه یکسان است و اختلاف آرا از این نیست که بعضی بیش از بعضی دیگر عقل دارند، بلکه از آن است که فکر خود را به روش های مختلف به کار می برند و منظورهای واحد را در نظر نمی گیرند. چه ذهن نیکو داشتن کافی نیست بلکه اصل آن است که ذهن را درست به کار برند و نفوس هرچه بزرگوار باشند، همچنان که به فضائل بزرگ راه می توانند یافت، به خطاهای فاحش نیز گرفتار می توانند شد و کسانی که آهسته می روند، اگر همواره در راه راست قدم زنند، از آنان که می شتابند و از راه راست دور می شوند، بسی بیشتر می روند.»—از کتاب «گفتار در روش»
تغییر شغل به خاطر خواب و رویا
در سال 1618 پادشاه امپراتوری روم، «فردیناند دوم»، تلاش کرد تا مذهب «کاتولیسیسم» را بر تمام افراد ساکن در قلمرو خود تحمیل کند. نتیجهی این سیاست، نبردی طولانی و مرگبار موسوم به «جنگ سی ساله» شد. این اتفاق همچنین باعث شد «دکارت» که خودش کاتولیک بود، به ارتشی «باواریایی» بپیوندد و در جبههی کاتولیک ها بجنگد. او اما در طول سفرهایش، در شهر «اولم» در آلمان توقف کرد. فیلسوف آمریکایی، «گری هتفیلد»، در «دانشنامه فلسفه استنفورد» می نویسد: «او در آن شهر و در شب دهم نوامبر، سه رویایی را دید که او را مجاب کرد مسیر زندگی اش را تغییر دهد. «دکارت» از آن رویاها این پیام را دریافت کرد که باید اصلاحاتی گسترده را در تمام دانش انسان به وجود آورد.»
بنیانگذاری هندسه تحلیلی
«دکارت» در سال 1637، اثر پیشگامانهی خود یعنی کتاب «گفتار در روش» را به چاپ رساند و در آن، تلاش کرد خطوط را از طریق معادلات ریاضی توصیف کند. «گری هتفیلد» در اینباره بیان می کند: «او باور داشت تکنیک هایش در علم «جبر»، جایگزینی قدرتمند را برای ساز و کارهای به وجود آمده با پرگار و خطکش ایجاد می کرد.» شاید در درس جبر در دوران دبیرستان، با دستگاه مختصات او آشنا شده باشید؛ نام آن، «دستگاه مختصات دکارتی» است.
مشارکت های ماندگار در فلسفه غرب
«دکارت» دریافت که استدلال او، در را رو به مفهوم «شک افراطی» می گشود: چه چیزی باعث می شود انسان ها به وجود همه چیز شک نکنند؟ «دکارت» عبارت «می اندیشم، پس هستم» را برای پاسخ به این سوال به کار می گیرد. حتی اگر به وجود همه چیز شک کنید، نمی توانید در مورد وجودِ ذهن خودتان تردید داشته باشید—چرا که شک کردن، نشانگر اندیشیدن است، و اندیشیدن نشانگر وجود داشتن. «دکارت» استدلال کرد که حقایقی «بدیهی» مانند این—و نه حواس انسان—باید به عنوان پایه و اساس پژوهش های فلسفی قرار بگیرد.
«اما باک ندارم و می گویم که به گمانم، طالعم یار بوده و در روزگار جوانی به راه هایی افتادهام که مرا به نظرهایی و اصولی رهبری نموده و به آن واسطه روشی برای خود درست کرده ام که می توانم به آن روش اندک اندک بر معرفتم بیفزایم و کم کم آن را به بالاترین مرتبه ای که ذهن ضعیف و عمر کوتاه من امکان وصولش را متحمل است، برسانم. چه هماکنون بهره هایی از آن بردهام که هرچند در احکامی که دربارهی خود می کنم، می خواهم بیشتر به جانب شک متمایل باشم تا غرور، و چون به دیدهی حکیم به کارهای همهی مردم می نگرم، تقریباً هیچ یک نیست که به چشمم لغو و بیهوده نیاید. با این همه از پیشرفت هایی که به گمان خود در جست و جوی حقیقت کردهام، بسی خرسندی دارم و برای آینده نیز چنان امیدوارم که می توانم باور کنم اگر در میان مشاغل بشری، شغلی درست و نیکو و مهم باشد، آن است که من برگزیدهام.»—از کتاب «گفتار در روش»
اهمیت اطمینان
«دکارت» اهمیت زیادی برای مفهوم «یقین» قائل بود. «گری هتفیلد» در این باره می نویسد: «او در رسالهای با عنوان «قواعد جهتدهی به ذهن» تلاش کرد تا به روش های به کار رفته در ریاضیات، عمومیت ببخشد تا مسیری را برای رسیدن به دانش قابل اتکا در مورد هر چیزی که انسان ها می توانند درک کنند، به وجود آورد.» قواعد و توصیه های «دکارت»، دربردارندهی این اصل کلاسیک و اساسی بود: برای حل یک مشکل بزرگ، آن را به بخش های کوچکی تقسیم کنید که به آسانی قابل درک هستند—و هر گام را چندین بار بررسی کنید.
زندگی محرمانه
«دکارت» شعاری در زندگی داشت که از شاعر رومی بزرگ «اوید» آموخته بود: «آن که در نهان زندگی می کند، خوب زندگی می کند.» او وقتی به هلند نقل مکان کرد، به شکل پیوسته محل سکونتش را تغییر می داد و آدرس خود را مخفی نگه می داشت. برخی اعتقاد دارند این کار او صرفاً به این خاطر بوده که «دکارت» برای خلق آثار فلسفی خود به حریم خصوصی نیاز داشته، یا این که هدفش، دوری گزیدن از خانوادهاش بوده که با حرفهی او چندان موافق نبودند. فیلسوف بریتانیایی، «اِی. سی. گرِیلینگ»، در کتاب خود با نام «دکارت»، فرضیهی دیگری را مطرح می کند: «دکارت یک جاسوس بوده است.»
توجه به منتقدان
وقتی «دکارت» مشغول بازنویسی کتاب خود با نام «تأملات در فلسفه اولی» بود، تصمیم گرفت متن اثرش را برای حدود سی تن از برجسته ترین متخصصین الهیات بفرستد و نقد آن ها را بخواند. او هفت مورد از این متن های انتقادی را گردآوری کرد و در اثرش به چاپ رساند. البته «دکارت» حرف آخر را در این مباحثاتِ مکتوب زد چرا که در کتابش، به هر کدام از این نقدها پاسخ داد.
«از ریاضیات لذت مخصوصی می بردم از آن رو که براهینش را یقین و واضح می یافتم، اما سود درستی از آن درنیافته بودم و چون نفع آن را تنها در صناعات می دیدم، شگفت داشتم از این که بر آن بنیاد سخت و استوار، بنایی والاتر نساختهاند. و برعکس این قضیه، نوشته های قدمای غیرموحد را که از اخلاق بحث کرده اند، به کاخ بلند بسیار باشکوهی مانند یافتم که بنیادش بر آب باشد، چه فضایل را بسیار بالا می برند و بر هر چیز در عالم مزیت می نهند، اما وسیلهی شناخت آن ها را درست به دست نمی دهند و غالباً آنچه را به این اسم شریف می خوانند، جز سنگدلی یا نخوت یا نومیدی یا پدرکشی چیزی نیست.»—از کتاب «گفتار در روش»
مشاجره با «پاسکال»
«دکارت» در سال 1647 و در 51 سالگی، فیزیکدانی نابغه و جوان به نام «بلز پاسکال» را ملاقات کرد. دیدار آن ها خیلی زود به بحثی پرحرارت دربارهی مفهوم «خلاء» تبدیل شد—این ایده که آیا فشار هوا را می توان به صفر تقلیل داد یا خیر. «دکارت» اعتقاد داشت این کار غیرممکن است و «پاسکال» با گفته های «دکارت» مخالف بود. بعدها، «دکارت» نامهای نوشت و در آن به شکلی کنایهآمیز گفت: «پاسکال بیش از اندازه خلاء در سرش دارد.»
ممنوعیت آثار توسط کلیسای کاتولیک
در اواخر دههی 1630 متخصص الهیات، «ییزبِرت فوئِت»، اعضای شورای آکادمیک «دانشگاه اوترِخت» را مجاب کرده بود که آثار «دکارت» را محکوم کنند. «دکارت» خودش کاتولیک بود اما این ادعای او که جهان هستی به شکل «آمیختهای پرآشوب از ذرات در حرکت» شکل گرفته بود، با الهیات ارتدکس سازگاری نداشت. در دههی 1660، آثار «دکارت» در دستهی «کتاب های ممنوعه» در کلیسای کاتولیک قرار گرفت.